گاهی اینطور می شود. حتی بعد از رابطه های بلند مدت. حتی بعد از اینکه دوستانت مثل خانواده شده اند. مثل خواهرانت. حتی بعد از اینکه آنها و زندگی شان جزئی از دغدغه های ثابت زندگی ات هم شدند، باز گاهی کاری از دستت برنمی آید. گاهی فقط می توانی نظاره گر شرایط بدشان باشی، ناراحنی شان گوشه ذهنت باشد، تمام وجودت گوش شود برای غصه هایشان یا اصلا نشنیده و ندانسته، غمخوار باشی. اما کار دیگری از دستت ساخته نیست. قدمی برای بهتر شدن شرایطشان نمی توانی برداری. البته می توانی. دعا می کنی. دعا می کنی و خدا دعا را می شنود. همبشه شنوده بوده است . و از آنجایی که همه چیز دست خداست شاید دعا کردن مهم ترین قدمی است که می توانی برای رفیقت برداری.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها