دیروز از مامان خواهش کردم یک نوروبیون دیگر تزریق کند. درد که پیچید توی پاهایم، دیدم اگر نجنبم و تقویت کننده نرسانم به بدنم، باز می ­افتم. آن هم وسط این همه کار. خنده ­دار است تا دکتر گفت:عزیزم این کارت رو کامل باید بگذاری کنار.»، شدت کار من بیشتر شد. البته که به خاطر توصیه او و دکتر قبلی­ اش، یک کار استرس­ زا و درگیر کننده را تحویل دادم. اما هنوز درگیر خرده کاری­ هایش هستم. پژوهش استرس ندارد. فقط خیلی انرژی گیر و خسته کننده است. البته که اگر به فورس زمانی بخورد. مثلا الان که باید به یک هفته دیگر برسد، خیلی استرس ­زا می شود. این وسط یک کار جدید قبول کردم. فکر می ­کردم هم سبک است و هم از فضای علاقه ­مندی­ هایم خیلی دور نمی ­شوم. البته آن هم الان یک چالش سخت دارد. خلاصه اینکه دو تا کاری که در حال حاضر در دست دارم، در دوران پرحجمی، پرفشاری و فورس زمانی هستند. فکر کنم ان­شالله یک هفته دیگر تمام شوند. تا اینجا که به نظرم خوب آمدم. خودش کمک کرده است. شکرش. از این جا به بعد هم ان­شالله خوب پیش می­روم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها